جملات باحال
امروز صبح آجی حسنا می خواست قبل از خوردن صبحانه یه کیک شکلاتی که ذیشب برا تولد الکی تو پخته بودم رو بخوره من هم میگفتم نه اول باید صبحانه بخوری همین طور اصرار می کرد که یهو تو گفتی" برو قایم شو و بخور " من همیشه به آجی حسنا میگم بدم میادبرا انجام کارا فس فس کنی(فرز انجام ندی)و اگه دیگه فس فس کردی حسابتو میرسم یه بار که با آجی بحثت شد همش دور و ورش راه می رفتی و می گفتی" آجی فس فس کن " یه روز صبح که برا نماز صبح بیدار شده بودیم و لامپ راهرو را روشن کرده بودیم حین غلت زدن چشمات رو باز کردی بهت گفتم مامان بخواب هنوز شبه که گفتی" برق تو چشممه " یه روز دوتایی داشتید قایم موشک بازی می کر...