تغییر شغل بابایی
از امروز سه شنبه5/6 قراره بابایی به صورت شیفتی سرکار بره
فاطمه زهرا
خیلی راحت با مسئله کنار اومدی وقتی بهت گفتم امشب بابا نمیاد گفتی مثل بابای فرانک شده و شب موقع خواب گفتی حالا بابا اونجا چکار می کنه؟چجوری می خوابه بالش داره یا نه؟ صبح که بابا اومد این سوال رو ازش پرسیدی تا خیالت راحت بشه.
فاطمه حسنا
تو قدیم ترها اگه میفهمیدی قراره بابا یکمی دیر بیاد یا ماموریتی داره که شب نمی تونه بیاد خونه خیلی گریه میکردی و وقتی تلفنی باهاش حرف میزدی بغضت می ترکید ولی حالا (دلدار شدی؟؟؟؟ بی وفـــا شدی ؟؟؟؟؟ بزرگ شدی؟؟؟؟؟)نمی دونم گزینه صحیح کدومه یادمه یه روز بابا با یه گروه رفته بودن اردوی یه روزه قرار بود عصر برگردن هر چی زنگ میزدی در دسترس نبودن کلاس دوم بودی بعدها دیدم با گوشی من به بابا پیامک دادی "بابایی نگی دخترم بیوفاست من چند بار زنگ زدم ولی گشی تو برندشتی"(دقیقا از رو متن پیام که تو گوشیم نگه داشتم نوشتم غلط های املایی از خودته )